شاخه های فوتبال ايران ???

يادم هست زماني‌كه در آلمان زندگي مي‌كردم، فرانك پاگلزدورف مربي سابق هامبورگ زماني‌كه بيكار مي شد به شدت وزن اضافه مي كرد. يك بار هم يك مصاحبه از مربي سابق كلن با يكي از نشريات آلماني خواندم كه گفته بود در زير زمين خانه اش يك كيسه بوكس بزرگ دارد و هر وقت بيكار مي شود، روزها به جان اين كيسه بوكس مي افتد تا هيجانش تخليه شود. مايلي كهن اما زماني‌كه بيكار مي شود جرياناتي را علني مي كند كه فوتبال ايران را تحت الشعاع قرار مي دهد. در فوتبال دنيا اصلي وجود دارد به نام احترام به همكار اما متاسفانه اين اصل در فوتبال ايران از هم گسيخته شده و خيلي ها راحت‌تر از حد تصور به هم پرخاش مي كنند. دليلش هم اين است كه فوتبال آماتور ايران هنوز نتوانسته حرفه اي‌گري را هضم كند. مايلي كهن در فوتبال آماتور گونه ايران ديپلماسي مبارزه با ناهنجاريها را ياد نگرفته. شايد خيلي اوقات اعتراض‌هاي مايلي كهن به وضعيت فعلي درست و منطقي به نظر برسد اما شكل بيان و ادبيات پرخاشگرانه او در وهله اول نگاه مخاطب را به سمت نوع بيانش دوخته تا ناهنجاريهاي موجود.

مايلي كهن بازيكن تيم ملي و كاپيتان يكي از دو تيم بزرگ ايران و سرمربي تيم ملي بوده. در فوتبال اروپا هيچ‌گاه چنين شخصيتي را جري نمي كنند اما ساختارغلط فوتبال ايران توانايي پذيرش بزرگي امثال مايلي كهن را ندارد. براي همين وقتي اين عده با اظهارات بي محابا از يك حدي بزرگتر مي شوند حاكميت فعلي فوتبال مي‌خواهد آنها را كوچك كند و ستاره ها هم متقابلا در مقابل چنين جرياني از خود واكنش منفي نشان مي‌دهند. علي كريمي، علي دايي و مجتبي جباري را با محمد مايلي كهن روحيات و صفات اخلاقي مشابهي دارند و بايد اين پرسش را مطرح كرد كه چرا فوتبال ايران كريمي، دايي و جباري را مي‌بخشد اما مايلي كهن هرگز بخشيده نمي‌شود؟ به نظرم تنها دليلش اين است كه مايلي كهن دائما روي مسائل بغرنجي انگشت مي گذارد كه ساختار فعلي فوتبال ايران از برملا شدنش خشنود نيست.

فوتبال ايران را مي توانم به يك شاخه گل محمدي تشبيه كنم. علي كريمي، مجتبي جباري گلبرگ، آندرانيك تيموريان برگ، امير قلعه نويي و پرويز مظلومي شاخه‌ها و علي دايي و مايلي كهن خارهاي اين گل هستند كه در كنار هم يك مجموعه زيبا و چشم نواز را تشكيل مي‌دهند. درعلم زيبا شناسي گل و خار كنار هم قرار داده مي شوند و تصور نمي كنم كسي در دنيا باشد كه از يك گل فروش گل محمدي بدون خار طلب كند. افراد جامعه اما بايد طوري از كنار اين گل عبور كنند كه خارهايش دامن‌گيرشان نشود